از مرگ نمی ترسم  من فقط نگرانم  که در شلوغی آن دنیا  مادرم را پیدا نکنم ...

دندانم شکست برای سنگریزه ای که در غذایم بود …
دردم گرفت نه برای دندانم ، برای کم شدن سوی چشم مادرم

.

.

.

مادرم را هیچ وقت ندیدم که پرواز کند

زیرا به پایش؛

من را بسته بود؛

پدرم را؛

و همه ی زندگیش را ...

.

.

.

 

از مرگ نمی ترسم

من فقط نگرانم

که در شلوغی آن دنیا

مادرم را پیدا نکنم ...

 


مادر

 

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
                                     نه مرگ ،
                                            نه ترس ،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

.

.

.

موضوع انشا : خوش بختی …
به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب مادرت بتپد
پایان
:|

 

مادر

از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم

.

.

.

به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد ، اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه

.

.

.

صدای خنده ی مادرم ، حتی غم هایم را هم می خنداند . . .